بیا با هم به گذشته پر بگیریم به گذشته های با صفای کوچه
به هوای چوب و هیزم توی جنگل به تنور مطبخ و بوی کلوچه
بیا بیا بیا دستامو بگیر بیا همبازی کوچه شده پیر
بیا بیا بیا قلبم مال تو بیا این دلخوشی رو ازم نگیر
روزا با اومدن شهر فرنگی همه ی دنیا رو پیش رو میدیدیم
از لبای خوش صدای قصه گویی قصه های شهر دورو میشنیدیم
غروبا گله که از چرا می اومد ما برا دیدن بره ها میرفتیم
با شنیده صدای عمو نوروز ما به پیشوازش به دره ها میرفتیم
یادته خاطره ی شهر فرنگی دیدن شهرا و آدمای رنگی
بازی قایم باشک لای درختا بازی اتل متل تو غار سنگی
یادته اون شب برفی زیر کرسی تو میخواستی قصه ی عشق و بپرسی
دستاتو گرفتم و قصه رو گفتم دست تو دست تو رو شونه ی تو خفتم
بیا تا دوباره با هم توی کوچه خونه ای کوچیک و رویایی بسازیم
خودمونو پیش هم باز یکی بدونیم هر دو خود را به گذشته ها ببازیم
این ترانه را قبل از انقلاب سرودم و خواننده ای بنام اسی آنرا با آهنگی شاد خواند
.: Weblog Themes By Pichak :.