شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

ساعت دماسنج
+ سلام دوستان * ... فيد مشاعره ...* لطفاً شعر از خودتان باشد حتي اگر براي اولين بار باشد که ميسراييد :) بيشتر از وزن و قافيه سعي کنيد شعرتان معاني خوبي داشته باشد :) شعر * پر رنگ *، گفتگو کم رنگ @};-


عکسها توسط اينجانب از برنامه مشاعره شبکه آموزش ... :) *در اين دنياي وانفسا که خوب و بد کم و بيش است ... جهنم يا بهشت آباد همه از کرده ي خويش است *
سنگ صبور
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود....وين راز سر به مهر به عالم سمر شود......ببخشيد شعر از خودم نداشتم
* دلي دارم که در عالم غمين است ... به هر جا پر کشد غم در کمين است * هم اکنون :D
سنگ صبور
تو مهتاب مني اما به شام من نمي آيي....تو خورشيد مني اما به بام من نمي آيي....سهيلي.
سنگ صبور
آفرين به شما....عجب بداهه قشنگي
*يا علي ( ع ) نام تو اعجاز ميکند ... قفل قلب بسته را باز ميکند * هم اکنون :)
سنگ صبور
دل اگر خدا شناسي همه در رخ علي بين...به علي شناختم من به خدا قسم خدا را...
*اي عاشقان روي تو عاشق تر از مجنون ... اي از مرام مردمان فتنه گر دلخون * اوائل دهه هشتاد
سنگ صبور
نرگس از چشم تو دم زد بر دهانش زد صبا...درد دندان دارد اکنون مي خورد آب از قلم
*ما به پارسي نه پي ارز و ريال آمده ايم ... از بد حادثه دنبال عيال آمده ايم * :D هم اکنون ههههههه
*مرا كه عشق مني تو چه كار با كعبه / كه كرده است نگاه تو كعبه را كعبه *... ( تقديم به مولي امير المؤمنين علي عليه السلام )
آواي من
*زمان پوچ ودلم مات نگاه است....همان دلبر که اندوهش به راه است*12 بامداد
*تو افتاده تر هستي از اينكه يك شب / به ميقات اين بي سر و پا نيايي *... امام زمان
* هر کس زراعتگاهي از دنيا به کف دارد ... روزي درو بايد از آن بذري که مي کارد * اوائل دهه هشتاد
*دروغ است ! اين بر نمي آيد از تو / بيايي و تا كلبه ما نيايي ... * امام زمان
آواي من
*به يک سيلي من از خوابي پريدم......ولي هرگز دگر اورا نديدم...*12 بامداد
سلام / در مشاعره بايد با آخرين حرف شعر قبلي شعري بسازيم
آواي من :D
آواي من
سلام....ممنون از تذکرتون...اخه ديدم بقيه از خودشون في البداهه شعر ميگن بدون توجه به کلمه آخر واسه همين همونجوري نوشتم.
آواي من
بله جناب راوندي؟
هيچ منم همين مقصودم بود :)
آواي من
*يکي دريا...يکي باد وبنفشه.....يکي ابرٍ .....يکي از دل نوشته*12 بامداد
خيلي خوبه که از خودتون شعر ميگين اونم في البداهه ... اما با بکار بردن حرف آخر بيت قبل کمي سخت ميشه که مهارت شاعر بيشتر نشون داده ميشه :)
آواي من
ممنون....درسته...والله شاعر شاعرم نيستم ولي يه وقتايي حس شعر گفتن که نه واژه ها کنارت يهويي رديف ميشن ودکمه ي ارسال ومزين ميکنن:)
*دلم شور مي زد مبادا نيايي ! / مگر شب سحر مي شود تا نيايي !؟* ... غزلي قديمي از خودم !
ما هم وقتي شاهکارهايي از شاعران برجسته کشور رو ميخونيم احساس ميکنيم که فقط کلمات رو کنار هم قرار ميديم اما اينجا صرف نظر از رعايت نکردن حرف آخر احساس کردم خيلي بهتر از بنده شعر ميسراييد :)
آواي من
*يک بار صدايت زدمو نشنيدي....اي کاش که دوباره بري وبرگردي*12 بامداد
آواي من
ممنون.....تشويق خوبي بود:)
*يحتمل اين شعر را امشب سرود ... آنکه اشعار مرا کرده چو دود * :D
*يك جرعه كربلا ! به من اين خواهش مرا / آقا ! تو را به عشق ، تو را به خدا ، بده !* ... امام رضا ( در جواب شعر قبلي ! )
آواي من
*در نظر دارم شبي اينجا واکنون بگذرم....اين چه حالي است که تو در گذر ماداري؟*12 بامداد
*هيهات از اين شعر مرکب هيهات ... گويي که به شطرنج منم شاهي مات * هم اکنون :)
آواي من
*هيچ کس جز دل يارم مهرباني نکند....اين دل عاشق ما صحبتي از يار کند*12 بامداد
*تو را به حُرم شرابي كه در نگاه من است / نديده مثل خودم مست مست مي‌خواهم *... الآن !
*يا از اينجا بگذر و ياد من از سر کن برون ... يا بيا با ما بمان و پر بکش در آسمون * هم اکنون :)
هميشه در نظرم مثل صبح مي ماني / چرا كه چشمه خورشيد دارد آب از نور ! ... اْلآن ... در جواب هر دو بيت !
آواي من
*تک وتنها گوشه اي خلوت يارم کردم...هرچه او گفت به چشم من دعايش کردم.*12 بامداد
*من از اين شعر زيباي تو دانستم ... که بايد شاعري از سر کنم بيرون * :D
فعلاً ...
* من از آواي من هرگز ننالم ... که هر چه شعر گفت خوش کرده حالم * معلومه ديگه گفتن نداره * هم اکنون *
آواي من
*نميدانم که چشمانم بلاي جان يارم شد....به اوهرگز نميگويم که چشمانم فدايش شد*12 بامداد
آواي من
شبتون بخير جناب لنگرودي
شب خوش آقاي لنگرودي ممنون
آواي من
=) اصلا نميدونم چي بگم...جدي خوب بودن؟
خواهش ميکنم قابل شما را نداشت :)
آواي من
*من اگر وابسته باشم صحبت امروز نيست....اين همان لبخند ديروزي دلدار من است*12 بامداد
شما با سن و سالي که داريد اگر ادامه بديد و به سن من برسيد ده برابر بهتر از من ميتونيد شعر بگيد :) شبتون خوش
آواي من
ممنون از شما جناب راوندي....به پاي تجربه شما نميرسم ولي در اوقات بيکاري حرف شمارو آويزه ي گوشم ميکنم:) شبتون بخير
* تهي دستان دريا دل به هنگام دعا مستند ... کج انديشان زر اندوز در آن لحظه تهي دستند * هم اکنون
آواي من
*دلم تنگ نفس هاي تو ميشد...کمي دلتنگ فرداي تو ميشد...15:50*
*دلم را با تب عشق تو بستند ... هواي نفس را با تو شکستند ...* هم اکنون
آواي من
*دست من بسته از اين تنهاييست......پس تو مدفونم بکن راهي نيست 16:10*
* تا خدا هست کسي تنها نيست ... اين صفت نزد خدا است و بس ... * هم اکنون
آواي من
*سوي چشمانم برفت از اين نقش.....من چه گويم که تو خود ميداني16:20*
*يکي را خواهم اينجا دکمه سازد ... اگر مايل به کار دکمه هستي ... * هم اکنون
آواي من
*يک شب به هواي تو ،تا صبح زدم.....گيتار زمن خسته شدو باز زدم.*16:50
* ما رويم دنبال کار و کاسبي ... يک نفر خواهيم اگر که راغبي ... * :)
آواي من
*يک نفر از اين گلستان سخت نيست؟.....عادلانه گر شود حرفي نيست....*:) 17
دوستان سعي كنند لااقل در ساختن ابيات *وزن *را فدا نكنند ! :) ...
آواي من
چشم:)
*طول و عرض زندگي يکسان شود ... آنکه رزق و روزيش آسان شود ... * هم اکنون :)
آواي من
*دوچشمم هر نفس خواب تورا ديد....به هرسو بنگرم چشمم توراديد*9:25
* دلي دارم که از آنِ خودم نيست ... ندانم اين دل ديوانه از کيست ؟ ... * هم اکنون
شکيبا!
*تا نفس امد و رفتي به اين جسم خسته جان دارد ...ز کوي صاحب هستي ، ناز و عشوه ميبارد*الان
شکيبا!
*در د هايم بهر درمان بيقراري ميکنند ....جرعه اي از جام تلخ صبر را نوشيده ام*الان
*درون ديده ي هر عاشق پاک ... نباشد رويشي از خار و خاشاک ... * هم اکنون
شکيبا!
پس چرا جواب ندارممممممممممممممممممم[5] :)
ببخشيد رفته بودم گشت و گذار :D اينترنت جديد گرفتم داشتم سرعتش رو امتحان ميکردم :) في البداهه شعر گفتن هم تعمق لازم هست
*مخمل سبز دو چشمان تو چون جنگل بوَد ... تا دمي که ورد لبهايت دم مرسل بوَد ...* هم اکنون
ستاره بانو شعر انگليسي نداريم :)
شکيبا!
* روزها رفتند و شبها در سکوت انتظار .....قطره ها از خون مژگان ميفشانم رنگ رنگ*هم اينک
شکيبا!
*معمار زندگي چه اديبانه چنگ زد ....اوازي از جنون به سماوات ميرسد*الان
* گر که سيل رنگ رنگ آمد پديد ... از شکيبا باشد آن اشک سفيد ! ... * هم اکنون
شکيبا!
*راوند رفته به گشت و من مانده ام غريب .....اي کاش لااقل که يکي ميگشود لب*منم رفتم پي کار وکسبم (ايکون ناراحني:) )موفق باشيد
شکيبا!
*اشکم سفيد شد از گونه ام بريخت ....سيلي که برکند کو مارا شکيب نيست *الان در جواب شعر بالايي:)
ناراحت چرا ؟ منکه توضيح دادم ! از همراهي شما سپاسگزارم راضي به ممانعت کسب و کارتان نيستم موفق باشيد @};-
*بام دو جهان زير پرش بود ... راوند اگر به خويش ميرفت * ... :D
*تا تو چون بودي در اينجا رهگذر ... بگذر و هر آنچه مي خواهي ببر ...* هم اکنون
شکيبا!
*قانع به يکي از دو جهان باش ....با هر دو جهان ميچايي ،يواش.*جواب:)
* شاکرم گر چه که زر شد باورم ... ور نه نزد خويش بود چشم ترم ... * خوبه ؟
شکيبا!
*اين قصه فراسوي گمان است ....وين شعر زبان بي زبان است*
* تو امتياز منفي ، از اين الف گرفتي ... بايد که از حرف ميم ، شعري دگر بگفتي ... * :D
شکيبا!
*چشم تر ،سوداي تر،دنياي تر .....عشق تر ،گفتار تر ،رفتار تر ////با همه تر مزگيها ديده باني ميکند ....از دل رنجور مستان پاسباني ميکند*الان
شکيبا!
*به همديگه ميرسيم شاعر مچ گير حالا .....وايسا منم ميگيرم صد بار از اين الفها*الان
* دردا که در اين شعار و گفتار ... از مشاعره نمانده پندار ... بايد که رعايت بکني پس ... حرف آخري که گشته تکرار ... * :)
شکيبا!
*رسم يست که در کامنتاي قبل ....گفتيد شما به اون يکي يار ...من هم که ديدم ديده نميشه .....رفتم تو جواب شعر، اين بار*
* راه ما را عاشقي در بر گرفت ... زين سبب او راه ما از سر گرفت * هم اکنون
شکيبا!
*تا بزم سحر سلسله جنبان حريف است .....بازار جهان در غم مهمان غريب است*هم اکنون
بسيار زيبا سروديد اشعارتان را :) خصوصا اين بيت آخر @};- با اجازتون کار فوري پيش اومد بايد برم ...
شکيبا!
ممنون شما هم عالي بودين خدا توفيقاتتونو بيشتر کنه @};-
آواي من
*تخته ي عشق پراز مشق نگاه است..مينويسد نفسم تاکه به راه است*17:46
*تا عشق به کام زندگي هست ... عاشق شود از زمانه سر مست ... * هم اکنون
نفسم ميگيرد... هر زمان ميگيري...هر زمان اين چشمم... به نگاهت گيرد (الكي مثلا منم شعر گفتم) :)
دل من هم بي تاب... در تب و بي آداب... مي گويد كه نرو... دوست مرا درياب (الكي مثلا شعره) :)
ديشب اين دل را بردند ... پاره اش كردند و كشتند و سوختند، و يكي داد ميزد... اين دل سوخته را، كسي انگار نميخواهد... و سرانجام سپردند خاكش را به تن رود (فقط نخنديد بهم خودم دارم ميخندم به اندازه كافي) :)
نظرتون راجع به نوشته هام چيه جناب راوندي؟ البته ميدونم خوب نيست ولي فيدتونو ديدم يهويي جو شعر گرفت منم نوشتم:)
عشق حرف بود و شد الكي هم.... ما هم برويم در پي غاز چريدن (به رسم شما الان) :)
عشق را، منطق نباشد و هوش... كاش ميگفتي، يادم تو را فراموش
داني كه گل را بچينند و ببينند و ببويند و ببرند نفسش را/ هرگز مپسند عشق، كه سرانجام شود گل
داشتم مسابقه ثانيه ها با حضور پر رنگ آقاي خمسه رو نگاه ميکردم :) خيلي خوشحال شدم اون آقاي روشندل نفر اول شد :-) حالا حرف امروز عزيز هدف از پديد آوردن اين فيد همين است که دوستان سعي کنند شعر بگويند همانطور که در متن نوشتم حتي اگر براي بار اولشان باشد خوب چه اشکالي دارد غريزه شعر گفتن در ميان شرکت کنندگان با توجه به حضور شاعران ديگر تقويت ميشود و حداقل از شعر گفتن لذت ميبرند ... اما
در مشاعره يک قانون هست که تقريبن همه ميدانند و بايد آنرا رعايت کنند و آن استفاده از حرف آخر شعر قبل در حرف آغازين شعر بعد ميباشد و نکته ديگري که خاطر نشان شدم و به آن بيشتر بها دادم اين بود که شعرتان داراي معاني خوبي باشد که شما البته اين نکته را تا حدود پنجاه درصد رعايت نموديد :) اگر همينطور و بيشتر ادامه دهيد بي شک شاهد موفقيت خودتان خواهيد بود ... اما سعي کنيد در ميان اشعار دوستان
بيش از يک شعر ننويسيد و اجازه دهيد کسي پاسخ شعر شما را بدهد سپس ادامه دهيد ... مجموعا از نظر بنده خوب بوديد و هدف اين فيد را دنبال کرديد ... ما خيلي هم جدي نيستيم و ميخواهيم با در کنار مطلب آموختن شاد زندگي کنيم :)
چون آخرين بيت را به رسم مشاعره خودم گفتم منتظر شعر دوستان با سرآغاز حرف *ت* هستم .
ممنون از راهنماييتون. چشم
*ته پياله شنيدم که شفا بخش است... چه كرد ما را كه ديوانه تر شديم و مست؟!*..هم اکنون
آفرين حرفه اي شروع کرديد :) اگه اينطور پيش بريد ما به گرد شما هم نميرسيم @};-
:) لطف داريد. اگه همينجوري اعتماد به نفس بديد خوبه
*ته کشيد ابيات من زين بيت تو ... شاعران پارسي آييد کمک ... *:D
*کمي تامل کمي درنگ کمي فرصت .... اجازه ميدهي ايا فراموش کنم؟ رخصت*
شعرتان را پر رنگ کنيد :) به رسم پهلوانان * فرصت * !
آواي من
*مگذر از من،مگذر از مکث نگاهم.....بنشين لحظه اي اينجا،تا دوباره جان ببازم*15:58
*معبود مرا منبع اسرار گرفتند ... حلقه زده و نقطه ي پرگار گرفتند ... * هم اکنون
آواي من
*ديرگاهيست که من صحبتي از گل نکنم....من چه گويم که تو در وصف دلم دريايي*16
بله من متوجه نشده بودم آواي من بايد با *ت* شروع ميکرديد ...
البته گمانم ايشان هم مانند من فکر کردند که رخصت رفتن ميخواهيد :D
آواي من
ئه من فکر کردم شما شعر نگفتين صحبت کردين...ببخشيد:)
آواي من
*تو از اينجا مثل درياي خيالي...من يه موجم که تو حتي، يه قدم پيشم نيايي*16...
بله شما حق داريد چون اول کم رنگ نوشتند :)
حالا خوب شد با حرف *ي* ادامه ميدهيم البته منکه دارم کم ميارم :D
*ياد بده دل سر به زير اندازد ... در اين زمانه که ميگويند دل سيري چند*
آواي من
*دگر دوري زمن شوري نداري.......دگر عشقي براي دل نداري*16
*دنيا که هميشه دل ديوانه پسندد ... ديوانه دلم را تو به دنيا مفروش ... * هم اکنون
يک توصيه ... تداخل که شد با حرف جديد شعر ميگيم ! موافقيد ؟
آواي من
بله...ويه عذرخواهي بدهکارم واسه اين تداخل...عفوبفرمايين:)
آواي من
*شکايت دارم اي دنيا....دلم طوفان شده بس نيست؟....گلايه دارم اي دنيا....دلم غوغا شده بس نيست؟*
*يادت هست زماني که دلم سوخت و شد يک دانه کباب ... ان زمان که گفتي کباب خوش طعم ترست از دل از هر چيز*... الکي نوشت
لطفا نظرتون رو قبل اينکه شعر جديد بگيد در مورد متناي من بگيد
*حرف که ميگفت شعر بلد نيست... ببينيد حالا الکي مثلا شاعر شده است*
ببخشيد حرف امروز با اينترنت جديد ، گوشي جديدمم فعال شد يه خبرايي تو ايميلم خوندم که مغزم سوت کشيد . الآن مطالعه ميکنم ...
آواي من شما نبايد عذر خواهي کنيد هر چه باشد شعر شما نخست ثبت شد :) بهر حال شعر في البداهه زمان ميبرد منم اين پيشنهاد را دادم تا مسعله حل شود ...
حرف امروز وزن را بيشتر رعايت کنيد سعي کنيد اشعارتان آهنگ يکنواخت و موزوني داشته باشد ساير موارد خوب است
کوثر ولايت شعرتان را پر رنگ کنيد زيبا سروديد ! يهويي هم ابتکار جالبي بود
آواي من
*دوري از من....اين قلبت ازمن...تونباشي...ميگيره حتما*16
آواي من
اينم حرفيه جناب راوندي..ميپذيريم:)
ممنون از آواي من شما هم اگر نظري داشتيد بفرماييد :)
خواهش ميکنم کوثر ولايت :) اين فيد با نام مقدس حضرت مهدي ( عج ) مزين شد @};-
آواي من
تا بزرگتر ها هستن جسارت نميکنم....فعلا بايد از محضربزرگان درس بگيريم:)
* ندانم اين زمين يا آسمان است ... زماني که نشانم بي نشان است ...* هم اکنون
اختيار داريد آواي من اتفاقاً نظر بنده اين است که اينجا فکر برتر سروري ميکند و سن مطرح نيست نميدانم اين کودکان را ديده ايد که تصاويرشان اينجا هست ؟ همه بزرگترها رو شگفت زده کردند و همه با ديده احترام به آنها مينگرند ...
*اي مطرب دگر مزن خاموش... دگر حرف نباشد فقط گوش*
آواي من
*شفا دادم دلي را بي تو اي عشق....ندادادم دلي را بي تو اي عشق*16
سپاسگزارم از حضور تک تک دوستان با اشعار زيبايشان @};- کار فوري پيش آمده بايد سريع برم ...
آواي من
شعراي حرف امروز من رو دوست دارم منو ياد اولين شعرام انداخت:) ......اينم نظر جناب راوندي
اواي من ممنون. اخه منم تازه دارم ميگم. اشکالاشو بهم بگيد و ناشيانه بودنشو ببخشيد
آواي من
خواهش ميکنم:) ...اتفاقا همينشو دوست دارم..:)
آواي من اين نظرم در مورد اولين ابيات شما بود بعداً منو ياد اشعاري انداخت که هنوز نگفته ام ... :)
*قلم، دست، کاغذ، من... دلي امشب شده دست يه دامن*
*نزد خداي مهربون ، دست ببر به آسمون ... زين همه حجت و نشون ، تو را رها نميکنم ... * هم اکنون
*من كه نبوده، نيستم، ميگويند شاعر...كمي جدي كمي شوخي، الكي هم بگير* :)
*راضيم حرفي به شاعر بودنت ... چون غزل ميبارد از پيراهنت ... * :D
شکيبا!
*تاب مژگانت مرا تا منزل مهتاب برد ......رسم مهجوران عاشق خواب در بيخوابي است*الان
*تو به من گفتي خوب راضي ام.... ولي اما من، شاعري نابلدم*
*ما که روز اولت را ديده ايم ... شاعري را تا به آخر خوانده ايم ... *
شکيبا!
*ميويسم شعر و ميخوانم شعار ......با شعار من نميبارد غبار....شعر من مستانه مي ايد به لب........شعر شاعر يار مي ارد به بار..*..الان
شکيبا!
مصرع اخر رو نتونستم اونطور که دلم ميخواد بيان کنم به هر حال ببخشيد نابلديه ديگه:)
شکيبا!
شب به خير...موفق باشيد
شعر شاعر تازه مي آيد به بار ... شبتون خوش ... سلامت باشيد .
دوباره که خواندم اشکالي نداشت بهتر از اين بود عجله کردم :)
*رطب شو و شيرين بگو، كام و دلم ساز.... دل خسته و ناكوك شده، گاه نرو گاه بساز*... الان:)
*زان خيالاتي که ميپنداشتم ... من تو را چون خويش خويش انگاشتم ... ليک با اين چند بيت آخرين ... حس ديگر گفت شيرين کاشتم ... * هم اکنون :)
آخ شعرم بد بود از اون لحاظ؟
*مرغي كه مينشيند فكر عروج دارد... در دل نشسته اي و قصد گذر نداري*.. كنون:)
با اينکه خوب شروع کرديد چند بيت قبل از اين را ضعيف سروديد !؟ چون هدف اين است که هر بار قوي تر شعر بسازيد و در کنار هم پيشرفت کنيم ... خوب اين يک ورزش فکري هم هست درست مانند ورزش شطرنج :)
كدوم بيت رو ميفرماييد؟ منظورتون اينه كه بيت رطب خوبه يا بيت هاي قبلي بده؟‌شفاف سازي :)
منم شدم شاعر و تو به من گفتي شعر رو مقصودم بود رطب خوب بود و اين بيت آخر هم مرغي که فوق العاده بود :)
ممنون كمي اصلاحشون كردم:) حالا *ي*
* يارب از راوندي و از هر خطايش در گذر ... حرف امروز ما را تو خودت شو راهبر ... * :)
اصلاحاشونو ديدين؟
*راوندي و شعر و حرف هر سه حرف است... بنشين لب بام، چاي آماده ست* :) يا *( فكر نان باش كه اين خربزه آب است)*
بهتر شد ممنون @};-
ممنون از راهنمايي هاي شما
خواهش ميکنم :) بهر حال وقتي با هم بزبان شعر قصد گفتگو هم داريم سعي ميکنيم به بنحوي شعر بگيم که قابل قبول باشه تا خوانندگان اشعار تشويق بشن مشارکت کنند :)
بله درسته. خوشحال ميشم اشكالامو بگيد
البته بنده خودم پر از اشکالم که مايلم بگويند تا آگاه شوم اما خوب نکاتي که به ذهنم ميرسند را ميگويم :) اينجا شاعراني هستند که صد چون من نزدشان عددي نيست B-) اميدوارم که تشريف بياورند و در اين رويارويي شرکت کنند تا وقتمان شيرين تر بگذرد :)
انشالله. ولي اگه بيان: *حرف بايد كه از اينجا كاسه كوزه جمع كند... پهن بر كاغذ بر كيبورد بر دفتر كند* :)
آواي من
*در گذر از من ولي بااحتياط.....اين چنين نشکن دلم را بي سواد*12:50
ببخشيد من شعر چاي آماده است را نديده بودم :D اما بمونيد تا نتيجه کار رو ببينيد :) ببخشيد من بايد برم
آواي من کولاک کرديد اما از کجا متوجه شديد من بي سوادم منکه تا بحال اعتراف نکرده بودم :D
آواي من
=) ...اين چه حرفيه..مخاطبي نداشت...(الان اعتراف کردين ديگه :) )
*ديدي و ديدم سوادم را که سيکلي بيش نيست... دل شکست و سر شکست حالا که بشکن بشکن است*
* تا که ديپلم را سوادي بشمرم ... مينهم در کوزه تا آبش خورم ... * هم اکنون
آواي من
*من مگر از تو چه دارم سروناز؟......اين رقيبان را چه گويم سروناز*15
*زانوانم از دويدن خسته است ... دستهايم هم به پايم بسته است ...* هم اکنون
آواي من
*تير اين دنيادگر مال من است...اينچنين رسواشدن حال من است*15
* تا تواني از بزرگان پند گير ... خامه از شير آيد و ماست و پنير ... * هم اکنون :D
آواي من
*راه اين بچه همينجا بسته بود.....سخت نگير استاد فلک يادش نبود*15
در خانه ما رونق اگر نيست صفا هست... هرجا که صفا هست در آن نور خدا هست
* در دو حالت شعرتان با گفتگو ... درهم آميزد شود غمها رفو ... * هم اکنون
آواي من
*تاج دلبر باگلاي ياس بود.....تک تک وتاجش پراز الماس بود*15
آواي من
*وقتي از کاشانه ام گشتم جدا....من بديدم دلبري را اي خدا*15
*آسمان بنگر که باريدن گرفت ... سرخي و سبزينه خنديدن گرفت ... * هم اکنون باران
*تبت افتاد به جانم فدا کرد دلم را... بايد که بي شک بسازم، بدوزم کفنم را*
*اگر باور کني تنهاييم را ... دگر بر خود نخواهي گفت تنها ... * هم اکنون
*ابر و باران ، مَه و برف شده قاتل من، بي ليلا.... کاش مي آمد مثل بم هر لحظه اي يک زلزله، يک نوع بلا*... کنون
حرف امروز من ( تب عشق ) اشکال وزني شديد دارد از قافيه هم خبري نيست اما از موضوع قويي برخوردار است
ابر و باران هم همينطور :-/ چي شده بهتر شعر ميگفتيد ؟؟!!
پس رفت کردم:) جايگزين کلمات چي بذارم؟ راهنماييم کنيد
خوب بايد فکر کنم که چطور ميشه اصلاحش کرد بايد صبر کني اصلاح شعر از گفتنش سخت تره
البته خوب کفن دوخت نداره و حالا در حالت تشبيه شايد بشه طوري ديگر معنا کرد بمعناي آماده کردن
من چيزي بذهنم نميرسه حالا اشکالي نداره سعي کنيد از اساس شعر رو درست بگيد مثلا قافيه دل ، حاصل ، مشکل ، قاتل ، مايل و کلماتي شبيه اين هست ... خودم يا دوستان با *الف * ادامه ميديم .
کمي اصلاحش کردم. ممنون
بله خيلي بهتر شد :)
* اي کاش قطار زندگي پر ميشد ... تا اينکه يکي پياده دلخور ميشد ... * هم اکنون
ديده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو ....گوش طرب به دست تو بي تو بسر نمي‌شود
دونه دونه ميريم خونه هامون/اين ميره با اون اون ميره اينB-)
*نديدم خوش چو شعر في البداهه ... که هر که ميسرايد قرص ماهه ... * هم اکنون ( آيکن تشويق دوستان براي سرودن شعر في البداهه :)
آواي من
*همينک شعر و از دل ميسرودم....ميان ابر واز مه ميسرودم* 1 بامداد
من تشويق ميکنم:) @};- ادامه بديد:)
آواي من
*مران خنده از اين قلب پر از ياد....مزن مهرخموشي دل کند داد* 1 بامداد
آواي من
*دل از کف دادمو يادت همينجاست.....نري بيرون توهرگز اين دل ماست* 1بامداد
آواي من
*ته باغچه پز از عطر گلا بود......زمين مال منو وبوي خدا بود* 1بامداد
احسنت آواي من @};- اما مصرع دوم بيت اول ... * کلام از حق و باطل ميسرودم * ... قافيه را اصلاح ميکند /// لبته اين از لطف شماست اما در مشاعره لازم نيست که جواب شعر خودتان را خودتان بدهيد بايد بعد از نوشتن جواب شعري از شاعري ديگر منتظر بمانيد تا شعرتان را پاسخ گويند :)
شعر گفتن آنهم في البداهه انرژي زيادي ميبرد و بخاطر همين هم آنرا مشابه ورزش فکري شطرنج دانستم ... در مورد بازي شطرنج ميگويند هر دست بازي البته بازي که دو حرفه اي با هم انجام ميدهند باندازه يک مسابقه بوکس انرژي ميبرد ... شعر هم همينطور است اگر بخواهيم مستمر به مغز فشار آوريم طبيعي است که ديگر نتوانيم از نبوغ خود استفاده کنيم
يکي از دلائلي که موجب پيشرفت هر شاعر و يا نويسنده ميشود اين است که سعي کند هر بار بهتر از دفعه قبل بنويسد و در مقايسه با نويسندگان و شاعران مطرح نوشته ها و اشعار ضعيف خود را پاره کرده و دور بريزد به البته واضح است که تنها روي سخنم فقط با شما نيست و خودم هم سعي ميکنم اينگونه باشم و اما مطلب مهمي که چه در اين فيد و يا فيدهاي ديگر ميخواهم مطرح کنم و شايد آنرا فيد کردم اين است که تا کسي بعد از نظر شما
نظري نداده است ميتوانيد نظرتان را اصلاح و يا حتي آنرا حذف نماييد اما در اين نمونه ميتوانيد هميشه اشعار قبل را با توجه به مطالبي که با گذشت زمان متوجه ميشويد اصلاح کنيد .
آواي من
ممنون...ولي کلمات شعر خودمو بيشتر دوست دارم...کلمات شماهم زيباست اما اونطوري شعر باهام غريبگي ميکنه:) ...ميدونم..ولي ديشب دلم ميخواست جواب خودمو بدم شعرمثل فواره داشت تو ذهنم چرخ ميخورد ولي کاغذ وقلم کنارم نبود به همين خاطر اينجا نوشتم.....ميدونم که ميونشون يه ضعف هايي هم چشمک ميزد...هيچ وقت نوشته هاي قبليمو پاره نميکنم درعوض با نگاه کردن به نوشته هاي قبلي تفکرات اون لحظه رو با زمان حال ميسنجم
آواي من
وبرام بسيار خوشاينده....حتي شده گاهي داستانايي رو که نوشتم باافکاري بچگانه تر خيلي مجذوبم کرده وبه تفکر بچگانه ام احسنت گفتم....بااينجال ممنونم بابت توضيحاتتون جناب راوندي:)
خواهش ميکنم :) اما سرودن بدون وزن و قافيه شعر محسوب نميشود و اصرار بنده به آن سبب است که مدام پيشرفتتان را مشاهده کنم و از سروده هايتان لذت ببريم هم خودم هم شما و هم ساير دوستاني که مطالعه ميکنند :)
* درون ذره دنيايي نهفتست ... زمين در کائنات چون ذره خفتست ... * هم اکنون
هر دست بازي نرد هم به اندازه بوکس اعصاب خرد ميکند:دي
*تبريك و تبارك كه بازنده من و شرط تو بردي... عقلم به دلم گفت كه شيرين زدي و مردودي* (شيرين دل است به جاي شيرين عقل) :)
نخير عرشيا خان اينطور نيست تخته نرد کجا و شطرنج کجا در مقايسه مثل از کوه بالا رفتن و پايين آمدن است :D
حرف امروز گرامي :) مصرع اول دوازده سيلاب ( هجا ) دارد و مصرع دوم پانزده تا لاقل سهي کنيد در شمردن بخشهاي ( چند بخشه ) هر مصرع سبک و سنگيني را رعايت کرده باشيد :)
*يارب اين حرف گرامي که سپردي به منش ... دم به دم شعر و ترانه ببار از دهنش ... * :)
بله خودمم متوجه شدم. ولي كلمه اي به ذهنم نيومد كه درستش كنم
اينجور مواقع به مطلب ديگري فکر کنيد
*شعرم همگي خام، همه تجديدند.... اميد كه سوزد دلش و خرده نگيرد راوند* ...:)
اصلاح كردم بالايي رو بهتر نشد؟ حذفش كنم؟
* ديدي چه اثر داشت سفارشهايم ... خود گفته اي بر تصنعت افزايم ... * :)
بهتر شد نميخواد حذف کني /// بهر حال حذف نداريم مگر اينکه بيت آخر باشه و بعد از اون هم بيت ديگري نيامده باشه اما تا هر وقت مايل باشيد ضمن حفظ حرف آخر ميتوانيد هر کدام از سروده هايتان را اصلاح کنيد :)
آواي من
*مست مستم اي فلک يارت کجاست....آن بهانه در پي سازت کجاست؟*17
تا جهان بود از سر آدم فراز کس نبود از راز دانش بي نياز
*زير هر کاسه بوَد نيم کاسه ا ي ... هي برقصان و بگو رقاصه اي * ... هم اکنون
*يك كلام ديگري ميگويم و ختم كلام... توبه كردم از مي و از جام و ساقي والسلام*... هم اكنون
فكر كنم دوباره به وزنش ايراد بگيرين:)
@};- عالي بود حرف امروز خيلي حرفه اي سروديد هيچ ايرادي از نظر من نداره حقيقتش حيرت کردم * ايييييينننننننننهههههههههه *:-)
واقعا؟:-o
فكر ميكردم ايراد داشته باشه. الان اين شكلي ام:-o :)
باور کنيد عين حقيقت بود چون افکار آدمها با هم فرق ميکنه از اين رو متفاوت شعر ميگن و اين هم از شگفتيهاي شاعري هست :) بهر حال هر چي بيشتر خوندم بيشتر لذت بردم :) عالي بود خودتون اينطور احساس نميکنيد ؟ تاريخش رو ثبت کنيد بدونيم قبلاً سروديد يا في البداهه بود ؟ باز هم ميگم عالي @};-
ممنون لطف داريد. الان گفتم. :)
بله ديدم ثبت کرديد ... حال سعي کنيد عجله نکنيد و هر چي ميگذره بهتر شعر بگيد آخه پيشرفت در ضمينه شعر انتهايي تداره و با توجه به موقعيت فعلي يک شعر بايد داراي ويژه گيهاي بسيار قدرتمندي باشه تا مورد استقبال مردم قرار بگيره ... بهر حال الآن ديگه نوبت شما نيست :) استراحت فکري کنيد ...
بله درست ميفرماييد. فيد شما رو ميبينم حس شعر بوجود مياد. بخوام استراحت كنم بايد پارسي رو ببندم :)
معمولاً چقدر زمان ميذارين براي نت ؟
دو يا سه ساعت در روز
خوبه واقعاً سعي کنيد بيشتر نباشه چون به زندگي لطمه جبران ناپذيري ميزنه بايد به کارهاي خيلي واجب تر از اين رسيدگي کرد مثل الآن خودم که بايد برم بپردازم به آنها ... به اميد ديدار
ممنون. البته حداقلش رو گفتم:) بعضي روزها هم بدون نت ميگذرانيم:). در پناه حق
آواي من
*ماه من،محبوب من،اين عشق رويايي چه شد؟.....خلوت گيسوي تو،آن چشم دريايي چه شد؟*...12
احسنت آوا :) خيلي قشنگ @};-
* دلم از اين حکايت در ستيز است ... چرا بالا سر و پا زير ميز است ... * هم اکنون :D
تا ابد ميخوانم اين آواز را....دوستت دارم عزيزم ،آقام...//سلام
سلام عرفان و ادب گرامي به فيد شاعران تازه کار خوش آمديد :)
ممنونم :D
*مجنونم و گه دور خودم ميگردم... ليلاست همه دلم، زبانم، حرفم* ......يا .....*در قلبي و من طواف تو ميكردم*... هم اکنون بود:)
كدوم بهتره از مصرع دوم جناب راوندي؟ شايد هم هيچ كدام:)
آواي من
ممنون:) .....حرف امروز من بااجازه:اولي خيلي به دل نشست.
شايد بفرموده خانم آوا مصرع اول دلنشين باشد اما مصرع دوم از وزن روانتر و مهمتر از آن قافيه بهره برده است هر چند اين مصرع آشنا بنظر مي آيد /// در مصرع اول کلمه باز دو حرفي بحساب مي آيد و وزن را قدري اضافه نموده ، اگر کلمه چون نه چون با تلفظ چوون يا چُون بکار ميرفت وزن متعادل ميشد :) از بنده بهتر ميتوانيد اين مطالب را در کتب آموزشي ادبي دوره هاي تحصيلي مطالعه نماييد تا بسرعت پيشرفت کنيد
آواي گرامي ممنون. تقلب نکردم خودم گفتمش:) ممنون. اگه خيلي اشکال داره حذفش کنم؟الان بهتر نشد؟
آواي من
*مشت مشت ورقم اسم توراداد ولي.....توچه آسان ببري اسم وکلام دگري*19
خوب شد وزن شعر هم درست شد :) شما بايد در پايان بيت مثل قبل مشخص کنيد زمان سرودن شعرتان را ...
آواي گرامي عزيز :) مصرع اول رو معنا ميکنيد ؟
در مصرع دوم تو چه آسان ببري مناسب تر است ...
آواي من
شما مصراع اول رو چه معنا کردين؟؟....به نظرتون ميبري از ببري قشنگ تر نيست؟آخه خودم چند باري قبل گذاشتن شعر ببري رو گذاشتم ولي بازم جور نشد...يه چيزي ياکمه يا زياده...اونو هنوز نگرفتم.
مي در اينجا چون دو حرفيه وزن رو دچار اشکال کرده بايد يک حرف بياد مثل بيت قبا حرف امروز که ايشان باز نوشته بودن من چون پيشنهاد دادم و ايشان با گه آنرا اصلاح کردند درست شد ... اون کتاب رو که جزو کتب درسي هست را در مورد وزن مطالعه کنيد ... من معنايي براي بيت اول پيدا نکردم .
آواي من
متوجه شدم واصلاح شد....پس شعر مو در مدارس بذارين تا بچه ها نکته هاشو بردارن وياد بگيرن=) .....منظور از بيت اول کاغذ هاي مچاله شده از شدت عشقي بود که شخص با ناراحتي اونهارو در مشتش مچاله کرده بود ولي باز بوي يارتمام دستانش رو احاطه کرده بود.
آقاي راوندي سخته وزن: دكمه ي كيبورد مينويسد و سپس يك نگه و بك اسپيس
تشکر آواي گرامي درست شد و فقط ديگري رو بنويسيد دگري :) معنا را هم گرفتم :)
بله حرف امروز کلن شعر گفتن اوائلش خيلي سخته اما وقتي که شخص خو گرفت آسون ميشه بهر حال هيچوقت اينطور نيست که آدم هر وقت دلش خواست شعر بگه اما گاهي هم خودش مياد بي اونکه خودت بخواي و اين شيرينش ميکنه مثل الهام از غيب ميمونه :)
من ديگه كاغذ هدر نميدم هي بد بشه مچاله و پاره كنم. خدا خير بده بك اسپيس رو:)
البته اين خودش يک صرفه جويي در مصرف کاغذ حساب ميشه و خوبيش اينجاست که در مورد نقاشي و ساير موضوعات از اين قبيل هم صدق ميکنه :)
البته اونجا هم که من گفتم بايد نوشت و دور ريخت تا بهتر بشه مقصودم کاغذ نبود :D
ولي نوشتن روي كاغذ لذت بخش تره. خدا پاك كن رو هم خير بده:)
درسته اما قبول کنيد هيچکس اين کارو انجام نميده :) بيشتر با خودکار نوشته ميشه و خط زدن متداولتر هست که مورد اصلاحي زيرش نوشته بشه :)
من روي كاغذ بنويسم خط ميزنم ولي آخرش پاك ميكنم. البته دلنوشته رو. شعر كه نه
من براي هر ترانه اي که ميسرودم پرونده سازي ميکردم :) آنقدر مينوشتم و عوض ميکردم تا نتيجه مورد علاقم حاصل بشه :)
* يکبار سفر کردم ، در شهر و ديار تو ... بنگر که شده عمرم ، بي وقفه نثار تو ... * هم اکنون
آواي من
جناب راوندي مشکل تو ديگري بود...گفتم يه جاش درست نيستا...ممنون:) ...
من خواستم صبح بگم ديگري رو بگيد دگري ولي گفتم خودتون باتجربه ايد منصرف شدم از گفتن
آواي من
*وقف کردم اين نگاهم را به تو....زيرلب خواندم ستايش، درپي گيسوي تو*13.......حالا مصرع دومش از خواهرم:زير لب خواندم نام زيباي تورا=)
@};- رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: هر که به برادر مسلمانش سخن محبت آميزى گويد و گرفتاريش را گشايش دهد، تا زمانى که در اين کار باشد، زير سايه ي رحمت واسع و فراخ خدا باشد. أصول الکافي / ترجمه مصطفوى، ج‏3، ص: 294
خواهش ميکنم آوا خانم :) ضمن سلام خدمتشان حالا که خواهرتون هم همکاري ميکنند اگر مشارکتي نوشتيد شاعر را بنويسيد * آواي ما * اگر ايشان بتنهايي گفتند بنويسيد * آواي او * اما وزن در بيت دوم اشکال دارد که اگر ميگفتيد * زير لب خواندم نميخواهي برو * که مصرع اول ده سيلاب ( هجا ) و مصرع دوم يازده تا که کلمه وقف دو تا حساب شده و برابر ميشوند قافيه دار هم ميشد ... تو با رو B-)
خانم حرف امروز بنظر شما اشتباه تايپي داريد و اگر نظرتان همان نظر بنده بود در مورد دگري اشکالي نداشت اگر مطرح ميکرديد بهر حال هميشه مشورت کردن به بهبود کارها ميانجامد ((( خوشحال ميشوم همه صاحب نظران در اين امر مشارکت کنند )))
سلام بله اشتباه تايپي بود:)
سلام مشخص بود اما بايد مطمئن ميشديم :)
آواي من
بسيار خوب...اگه مشارکتي بود حتما ايده ي شمارو به کار ميبرم....وقتي بچه مدرسه اي بودم يکي از دبيراي ادبياتمون شعري واسمون خوند که مصرع اول کمتر وکوتاه تر از مصرع دوم بود ومصراع دوم هم مثل من مکث داشت....بنابراون اصل که الان اسمشو به خاطر ندارم خواستم کمي شبيه به اون باشه که متاسفانه نشده...دوست داشتم بيشتر نگاهشو بهش وقف کنه واون شخص رو ستايش کنه.درواقع مبهوت بشه از زيبايي هاي يار..تااينکه بگه برو.
آقاي راوندي يه كم مردانه تر با اين قضيه و شعر برخورد كردن. ميگن كه نميخواهي نخواه خب برو:)
منکه معنا مد نظرم نبود معنا نزد خودتان است و بس :) فقط مقصودمن شکل ظاهري شعر بود اما در سرودن يک بيت رعايت وزن و احيانا قافيه الزاميست اما در انواع شعرهاي ديگر ممکن است قضيه فرق کند و خصوصا در مورد شعر نو اوزان بصورتهاي ديگر باشد ... شايد آن بيت قسمتي از يک شعر طولاني و يا شعر نو بوده است .
آواي من
درسته حرف امروز من:)
آواي من
حرف حساب جواب نداره:) ....
شوخي بود جناب راوندي. بله درسته براي وزن شعر اينطوري گفتين باشه
پيشنهاد ميکنم شعر کوچه شادروان فريدون مشيري را حتمن بخوانيد ...
حرف امروز گرامي در نوشته هايتان از علائم استفاده کنيد تا متوجه مقصودتان بشويم :D
منکه نوشتم معنا مد نظرم نبود ...
علامت خنده آخر جمله بود ديگه:)
زيبا بود http://www.shereno.com/6/31/479.html
@};- حرف امروز گرامي ممنون که آدرس شعر مرحوم مشيري رو گذاشتين :)
آواي من
جناب راوندي کتابچه کوچکشون روخوندم...
خواهش ميكنم
آوا خانم شعري قشنگ تر از شعر کوچه داخلش بود ؟
آواي من
راستيتش چند سالي ميشه که بهش سرنزدم....وقتي مرغ مينام بود همش براش از فريدون مشيري ميخوندم تا صداش باز بشه..بعد از اون ديگه نه...دوباره نگاش کنم خدمتتون عرض ميکنم.
شادروان مشيري رو همه با شعر کوچه ميشناسن منهم بيشتر شعراشو خوندم اما يادم نمياد قشنگتر از کوچه سروده باشه .
* وارد دنيا شدم ، ترسيدم از غير خودم ... از خودم ميترسم اکنون ، چون کنم سير خودم ... * هم اکنون
آواي من
درسته...شعر کوچشون قشنگه...من شعر درياش روهم دوست دارم....
قشنگترين شعر حافظ هم بنظر من * بيا تا گل بر افشانيم و مي در ساغر اندازيم * هست
آواي من
*مراترساني از من اي دقلکار؟......من از دلدادگي شد اين دلم زار..*22
*رهايت ميکنم بي داد و بيداد ... که عشق و عاشقي از يادت افتاد ... * هم اکنون
آواي من
*دوزخ است اينجا واکنون حال من.....اين چنين رسواشد است احوال من*22
آفرين آواي شاعره @};- گل کاشتي در اين گلستان فقط لازم است شده است را شد است که شدست خوانده ميشود بنويسيد :)
*نزديکتر از گل به گلستانه کسي نيست ... اينجا چکنم با شب گل همنفسي نيست ... * هم اکنون
@};- مداد دست خودت است پرونده ات را بردار و هرچه مي خواهي بنويس و بکش ... هرچه مي خواهد دل تنگت بگو ! امّا يادت باشد همين نوشته خودت را در روز قيامت بلند بلند براي ديگران خواهند خواند !! مواظب باش چيزي ننويسي و نکشي که آبرويت برود از طرف رقيب و عتيد ! ( دو فرشته مربوط به ثبت اعمال )
تو نيستي و من از غم فراق زار ميرنم...بيا ،برس به دادم که ندارم دگر تاب...
آواي من
ممنون...چشم.
آواي من
بيتابم ولحظه هاي دل در خواب است....اين ثانيه هاي بي ثمر بي تاب است*12بامدادبا تغيير
آواي گرامي در اين بيت وزن صحيح است اما قافيه اشکال دارد دو کلمه (است ) در بيت رديف محسوب شده و کلمه قبل آن که خواب و کار ميباشد هم قافيه نيست شما في المثل ميتوانيد بجاي در کار بنويسيد بي تاب تا قافيه خواب با بي تاب درست شود يا اينکه بجاي در خواب بنويسيد بي بار تا کلمه بار با کلمه کار هم قافيه شود ... شما متوجه شديد رديف و قافيه چيست ؟
آواي من
بله...وقتي شعررو نوشتم به قافيه توجهي نکردم واصل موضوع رو خواستم حفظ کنم....
بله اگر مصنوعات شعري نبود الآن اين فيد جاي سوزن انداختن نداشت :D
احسنت جناب راوندي طبع شعر لطيفي داريد .زنده باد
ممنونم شما لطف داريد :) البته کمال همنشينان در من اثر کرد :)
خواهش ميکنم .
*طول و عرض زندگي بايد برابر باشدت ... گر در اين طي مسير همراه داور باشدت ... * هم اکنون
تا به فراق خو کنم صبر منو قرار کو؟//وعده وصل اگر دهد طاقت انتظار کو؟
*واي اگر نماز من ، از سر وقت بگذرد ... آخر وقت خواندنش ، واي چه سخت بگذرد ... * هم اکنون
به به ...التماس دعا
*دلي كز معرفت نور و صفا ديد // به هر چيزي كه ديد اول خدا ديد*
شما محبت داريد نگارستان خيال گرامي ... شما لطف کنيد اشعارتان را پررنگ نموده و چنانچه از سروده هاي خودتان است تاريخ سرودن آنرا اعلام بفرماييد :) بهر حال قرار اين فيد اين است که هر کس خودش شعر را سروده باشد B-)
زماني دور شعر هم مي گفتم .البته شعر سپيد نه منظوم .متاسفانه بعلت مشغله هاي فکري حس سرودنم از بين رفته است .
حتي ديوان حافظ را اگر نه صد درصد نود درصد حفظ بودم .
شعر گفتن مطلبي نيست که از ذهن برود درست مثل کسي که دوچرخه سواري ياد گرفت هميشه ميتواند سوار دوچرخه شود حتي بعد از چندين سال :)
خانم نگارستان خيال شما با بنده در مورد بهترين غزل حافظ هم عقيده هستيد ؟
* دنيا ز نگاه شخص دانا دنياست ... ور نه همه يک مکان و دنيا دنياست ... * هم اکنون
بهترين غزل حافظ از ديد شما چيست جناب راوندي ؟
بيا تا گل بر افشانيم و .....
بله واقعا اين غزل زيباست
اما بنده يوسف گمگشته رو خيلي دوست دارم .
شکي نيست که غزليات يکي از يکي زيبا تر در بين ديوان ايشان وجود داره اما غزلي که عرض کردم از همان ابتدا خواننده رو جذب ميکنه ... فلک را سقف بشکافيم و طرحي نو در اندازيم !!! گاهي فکر ميکنم انسانهاي پيشين قدرت درکشان کمتر از کنونيان بوده اما اين شعر و اشعار ديگر خلاف اين عقيده رو ثابت ميکنه :) البته شخصيت حافظ فرق ميکنه با شخصيتي مثل رازي :)
*تا حب علي و آل او يافته ايم... کام دل خويش مو به مو يافته ايم*
بيت زيبايي هست !! مشخص نکردين نام شاعر رو ؟! عجيبه که پر رنگ نشده شايد بخاطر اون علامتهاي وسط دو مصرع باشه !؟
از حفظيات هست نام شاعر رو متاسفانه نمي دونم . بازم پر رنگ نشد
خانم نگارستان خيال بايد شعر از خودتون باشه B-) في البداهه باشه ديگه چه بهتر :)
*مدار زندگانيم ار به گرد او چرخيد ... چگونه وصف کنم از اين همنشيني خورشيد ... * هم اکنون
آواي من
*دلم تنگه واسه ياري که بي چشماش محزونم.....من اين فردارو بي چشمات عذاب سخت ميدونم* 13:45
* مرا چون عشق از درس تو آموخت ... مدارکهاي ديگر را زد و سوخت ... * :) هم اکنون
آواي من
*تاک بي خوشه در اين زنجير بود...حکمت حرف دلت انجير بود*6 مرداد 1395
سلام نسرين خانم تک بيت زيبايي ثبت کرديد حقيقتش هر چه فکر ميکنم باز هم شعرم با ت تموم ميشه بخاطر اينه که هنوز جواب ندادم مثل : * داغ عشقي که در اين مخزن اسرار نشست ... شعله در جان زد و هر منطق و پندار شکست *
http://puke.parsiblog.com/Posts/66/
آواي من
*توتيا را تو به چشمان دلم آويختي...پس چرا چشم دلت اينگونه بيتاب من است؟*(زياد جالب نشد)
چرا ؟ قشنگ شد البته بيشتر معناش * تا به دنيا هست او را خواهمش ... چون رود من ميرم و ميارمش *
آواي من
شعري رو که با ذوق نمينويسم دوست ندارم،،،،*شهد گل بي تاب فرداي من است...سهم من از زندگي خواب من است*،،،ديييييي
درک ميکنم بهر حال هميشه حال آدمي يکسان نيست ،،، *تو از تبار منو راه مني ... در شب تيره تو چو ماه مني *
آواي من
* يک لحظه گمانم برد گم شده ام،،،،فارغ از اين جهان و مردم شده ام*شعرتونو دوست داشتم جناب راوندي
ممنون از شما ، ببخشيدا اما احساس ميکنم شما داريد کم کم از وزن شعر دور ميشيد که تقريبا ميشه با جابجايي کلمات اون رو اصلاح کرد مثلن : يک لحظه گمانم برد که گم شده ام ... فارغ از جهان و اين مردم شده ام ،،،،، * ميان خاطرات گرم عاشق ،،، نميبيني دگر رنگ شقايق *
آواي من
:)آخه آخرين بار فقط يه شعري گفتم طولاني که بعد از خوابم بود،وقتي شعرو خوندم انگار بعضي کلمات از خودم نبود،دقيقا بااحساس ترين شعرم بود،بعد از اون هرچي شعر ميگم خراب ميشه،نميدونم چرا،شمابه بزرگي خودتون ببخشين.شعر اصلاح شده توسط شما واقعا قشنگ تر بود
اين نظر لطف شماست اما مهم اينه که بهر صورت استعداد شعر گفتن داريد فقط بايد قدري بيشتر تامل کنيد با اطمينان ميگم که موفق ميشيد وزن شعر درست مانند يک آهنگ موزون ميمونه البته کتابهايي هم راجع به اين موضوع داريم اما بدون آنها هم ميشه به رمز و رازش پي برد
شعر گفتن انتها نداره خودمم در آغاز راهم
آواي من
*قله ي عشق نفس گير توهم پيداشد،،،،توهمانجايي که من در قلمش جاماندم.*
* مرا امشب نگاه سردت آموخت ،،، که بايد سوخت يا رخت کفن دوخت *
هر چند کفن دوختني نيست اما در اينجا ميدوزيم ديگه حالا هر اتفاقي که ميخواد بيفته آخه شکست عشقي در ميون بوده:D
آواي من
*تکيه کردم به رخت محو جمالت گشتم،،،،فرض اين بود که من دور دلت مي گشتم* يا *بر تماشاي خيالت به دلت برگشتم*
* ما در اين ميکده مست رخ ياريم همه ،،، منتظر تآمدن فصل بهاريم همه *
آواي من
* مرگ فرياد سرابي است که در دل داريم،،،،توبه مانندرباطي که دلش ناکوک است*
* تا درون دل هر ذره نشاني از اوست ،،، ميروم در پي دلدار که راهي نيکوست*
در اين فيد بايد شاعر شد
آواي من
*ترسم از آه دلت اي ماه افسون کار من...رج به رج ميدوزي اين اشک جفاکاردلم*
{a h=nasrin1}آواي من{/a} آفرين نسرين خانم :) کف و هوراااااااااا
* مدارا ميکنم با هر جفايش ،،، که تا شايد برون ريزد صفايش *
اين نيست
آموزش پیرایش مردانه اورجینال
‍‍‍‍* راوندي *
رتبه 83
13 برگزیده
1074 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله فروردين ماه
vertical_align_top