شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ *سلام* تازه واردها و قديمي هايي كه فيداتون زياد لايك و بازنشر نميخوره و كسي هم نظر نميزاره ! اين بخاطر اونه كه دوستان نميخوان شما معتاد اينجا بشين :) ميدونم كه باورتون نميشه اما اين به واقعيت خيلي نزديكه :D
البته اينو هم اضافه كنم كه بعضي از دوستاني كه اينجا هستند با هم رفت و آمد خانوادگي هم دارند و گاهاً تلفني هم با هم صحبت ميكنند و با هم براي زيارت و گردش و كار بيرون هم يكديگر را ميبينند :)
خيلي هم عجيب نيست
اعتياد ؟ عجيبه ؟
بهتره بگيم اينجا بيشتر پارتي بازيه
اين بچه نيفته يه وقت.عجب باباي بي فکري !!!!!!!!!!
ممنون از نظرات دوستان @};- وقتي تا اذان نمانده و بنده هنوز آنقدر معتاد نشدم كه !!! هيچي التماس دعا :)
قديمي ها هم نميخورد چه برسد به تازه واردها...
ضعيف النفس ها معتاد ميشن خانم داوودي :D پارتي بازي هم اگر غير از مطالبي باشه كه بنده در اولين نظر نوشتم خوب همه جا هست :)
دخترين روستا و شهيد ممنون از استقبال شما :) اين بابا هم تمام فكر و ذكرش بچه هست :D
جناب اميدواري بنده خدا دستاش بنده چطوري بچه رو بغل كنه ؟! تازه اين مگه كار يكي و دو روزه ؟ اين اعتياد دائميه :D
آقاي احساني نيا موافقم با شما :) خودشونم خسته شدن :-/
ممنون از علي صياد، 2-عمومي، *دخترروستا*، دخترشهيد، زهرا -شاپرک، محمد اميدواري، عليرضا احساني نيا، خوشنويسان ايران(سخنو، پسر بچه بازيگوش، 2-marg بابت لايك @};-
و محمد اميدواري و 2-عمومي بابت باز نشر @};-
به افتخار دوستان عزيز ميخواهم داستاني طنز گونه در اين فيد بنويسم تحت عنوان * خواستگاري ..... ..... * كه اميدوارم از خواندن آن لذت ببريد . *چون متن داستان آماده نيست و بايد فكر كنم و بنويسم لذا از دوستان خواهشمندم تا قبل از پايان يافتن داستان نظر ندهند چون فقط مينويسم *
مادر با صداي بلند رو به دخترش : دختر جان زود باش از پاي كامپيوتر بلند شو ديگه چيزي نمونده خواستگارت بياد پاشو كمي به خودت برس با اين قيافه درهم و برهمي كه تو پيدا كردي منكه چشمم آب نميخوره كسي از تو خوشش بياد . دختر :
دختر : الآن بلند ميشم مامان ! نميدوني اين براي اولين باره كه از فيدم اينقدر استقبال شده ! همه دارن لايك ميزنن و نظر ميدن اگه ول كنم برم ديگه اين اتفاق نمي افته ! .... دختر با صداي بلند : مامان مامان نگاه كن مهندس فخري هم لايك زدن ! مادر : مهندس فخري ديگه كيه ؟ خواستگارت الآن از راه ميرسه اونوقت تو چند هفته هست كه حمام نرفتي ! اين چه بساطيه براي ما درست كردي ؟ آخه اينهم ميشه بهش گفت زندگي !؟ دختر :
دختر : اي بابا مادر ؟!‌مهندس فخري مديريت پارسي بلاگ هستند ايشون هر فيدي رو لايك نميزنن ها ! ... مادر : من نميدونم من فقط ميدونم اين چيزا براي تو نون و آب نميشه ! آينده تو تا لحظه اي ديگه ميخواد رقم بخوره اونوقت تو همينجوري نشستي و خيالبافي ميكني ! ... دختر : آخه مادر جان من صد بار ديگه هم به شما گفتم كه تا تكليفم با اين پسره روشن نشه نميخوام برام خواستگار بياد ... مادر :
مادر : اينهم از خيالبافي تو هست ديگه اون الآن نه به داره و نه به باره اونوقت داري خودتو باهاش تو لباس عروسي ميبيني ؟! ... دختر : آخه مادر جون خيلي عاقله ، عاقل ترين پسريه كه تا بحال شناختم ... مادر : اگه اينقدر كه تو ميگي عاقل باشه كه نمياد با تو ديوونه ازدواج كنه ! ... دختر : اما احساس ميكنم به من علاقه خاصي داره ! توي تمام فيدام هست ! هميشه هم گل ميذاره ( آيكن عذر خواهي از كاربراني كه با گل ...
نظر ميدن ) مادر : اون گل رو منم ديدم مگه بابتش پولي ميدن ؟ از گلي كه توي پارك هم ميكنن بي ارزش تره ! گل وقتي ارزش ذاره كه طرف براش زحمت كشيده باشه درست مثل اينكه خودش اونو كاشته باشه ... دختر : مامان ببين بازم اومد و برام گل گذاشت ! مادر با فرياد : ميام اون كامپيوتر رو رو سرت خورد ميكنما بلند ميشي يا نه ؟! ( در همين هنگام صداي زنگ خونه به همه شوك وارد ميكنه !
مادر كه خيلي هل شده به دختر ميگه : بدو بدو يه آبي به دست و صورتت بزن يه لباس مناسبم بپوش تا من سرشون رو گرم كنم چايي هم دم كردم فقط هر وقت اشاره كردم بريز و بيار ... دختر با تعجب : چايي ، چايي ديگه قديمي شده !؟ ... مادر بدو بدو رو حرف منم حرف نزن ... و با عجله بسمت آيفن ميرود ... بعد از سلام عليك بسمت درب ورودي ميدود . در آن هنگام پسري بهمراه مادرش در حالي كه چشم به صفحه موبايلش دوخته با سلام
عليك وارد ميشود . مادر در حالي كه خواستگار و مادرش را دعوت به نشستن ميكند ميگويد : ميبخشيد باباي ..... برايش كار واجبي پيش آمد و مجبور شد زود برود . خواست كه از اين بابت از شما عذر خواهي كنم ... مادر پسر : پس بنده هم بايد از شما بابت نيامدن باباي ..... عذر خواهي كنم چون براي ايشان هم كار واجبي پيش آمد ! ... مادر دختر : اشكالي نداره اجازه بديد ببينيم اول اين دو تا همديگه رو پسند ميكنن بعد كه جدي شد
اونها هم خواهند آمد . پسر شما دارند با گوشيشون صحبت ميكنند ؟! مادر پسر كه انگار كمي هل شده : نه ..نه .. اون داره تو اينترنت ... و با عصبانيت در گوش پسر : چند دفه بهت گفتم اون گوشيتو بذار كنار ... و رو به مادر دختر : ديگه چيزي نمونده و الآن كارش تموم ميشه ! ... مادر دختر ... تا شما ميوه ميفرماييد با اجازتون من برم يه سري به آشپزخوانه بزنم زود برميگردم ... مادر پسر خواهش ميكنم بفرماييد ... و رو به
پسرش : ديدي آبروي منو بردي ... پسر : آخه مادر خيلي مطلب قشنگي گذاشته ! كم كم داره بهش حسوديم ميشه ! اگه من نباشم ممكنه به كس ديگه اي علاقه مند بشه ! ... مادر : پسر ول كن تو اومدي خواستگاري يه دختري اونوقت تو فكر يه دختر ديگه اي هستي !؟ اينكه رسم خواستگاري نيست ! پدر بيچاره توام بخاطر اين اداهاي مسخره تو نيومد ديگه حالا كاري كن كه ديگه منم بذارمت كنار و باهات هيچ كجا نيام ... پسر : الآن تموم ميشه
مادر ... از آنطرف مادر دختر وقتي ميبيند كه دخترش دوباره پشت كامپيوتر نشسته گوشش را گرفته و ميتاباند : مگه مردم مسخره ما هستند كه دوباره اومدي اينجا نشستي ؟ ميخواي همين الآن جلوي روي اونها به بابات بگم بياد با شلاق همه بدنت رو كبود كنه ... دختر با حالت گريه : مامان ببخشيد آخه شما نميدونيد اين لعنتي چه اعتيادي داره ! :D مادر : اعتياد ؟؟!! از كي تا بحال معتاد شدي ؟ اگه بابات
بفهمه پوستت رو ميكنه ... دختر : نه مادر اشتباه نكن اعتياد به مواد مخدر رو كه نميگم منظورم عادت كردن به اينترنت بود ... مادر : برو برو ديگه خودتو اينقدر لوس نكن . تا دو دقيقه ديگه اگه چايي ها رو كه ريختم نياري كامپيوتر بي كامپيوتر ... دختر : مادر شما برو من تا دو دقيقه ديگه اونجام ... ( مادر در حالي كه بسمت مهمانان ميرود ميگويد : تلفن پسر شما هم كه انگار تموم شد !
مادر پسر : بله خوشبختانه ارتباطش قطع شد ... مادر دختر : چرا چيزي ميل نكرديد ؟ دخترمن هم كه آمد ... بعد از سلام عليك ... مادر پسر : به به عروس گلم چرا زحمت كشيدي ... دختر بعد از دادن چاي مينشيند ... *ادامه داستان را بخودتان واگذار ميكنم كه حدسش زياد سخت نيست و در پايان دختر و پسر كه همان دوستان پارسي بلاگي هستند ازدواج كرده و با خوبي و خوشي با هم زندگي ميكنند * @};- پايان
:-D خيلي داستان جالبي بود واقعا خندم گرفت اميدوارم هميشه پايان خوشي در جريان باشه
متشكرم خانم داوودي خوشحالم كه مورد استقبالتون واقع شد :) البته صحبتهاي دختر و پسر تا آنجايي كه همديگه رو شناسايي ميكردند هم ظرافتهايي داشت كه ديشب بعلت خواب آلودگي همينجوري تمومش كردم ... شايد هم همينجور بهتر شد :D
خواهش ميکنم طبع نويسندگي خوبي داريد
سپاسگزارم نظر لطف شماست ...
شرح حال ماست در اين جا !
همانطور كه مواد مخدر روي هر فردي تاثير خاص خودش رو داره !!! اعتياد به محيط مجازي هم روي كاربران مختلف اثرات گوناگوني داره و هيچكس با كس ديگر قابل مقايسه نيست :-/ به همين خاطر هم نظرات دوستان با هم فرق ميكنه !؟ يكي به اين دليل كه مطلب فيد از خودش نيست براش فرقي نميكنه كه كسي لايك بزنه ديگري برعكس با همين شرايط افسرده ميشه از اينكه چرا فيدش لايك نخورد !
متن و عسک 20:) @};-
خيلي ممنون نظر لطف شماست @};-
‍‍‍‍* راوندي *
رتبه 80
15 برگزیده
1077 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله فروردين ماه
vertical_align_top