پيام
+
*شنيدم جواني پليد و شرور / به مادر همي تاختي از غرور / تني را که تاب و تواني نداشت / به بالاي کوه بلندي گذاشت / چو ميخواست برگردد آن تيره بخت / که ناگاه بناليد مادر سخت / که اي کردگار حکيم بزرگ / نگردد جوانم گرفتار گرگ / اللهي ز فرزند من دستگير / که سالم از اين کوه آيد به زير ... *

جناب همسر
91/12/4
* راوندي *
*سلام دوستان * اين شعر را مادرم تا اينجا برايم خوانده و ادامه اش را نميداند البته خودش ميگويد که ادامه ندارد و ادامه را بصورت روايت تعريف ميکند . بنده از روي حکايت پنج بيت به آن اضافه نموده ام که برايتان مينويسم *باشد که بيشتر قدر مادرهايمان را بدانيم *
* راوندي *
*چو آن بي خرد آمدي خانه اش / بيافتاد آتش به کاشانه اش / پشيمان شد از کرده و کار خويش / پريشان شدش حال و بر کند ريش / بر آمد سحر سوي کوه بلند / که مادر رها سازد از هر گزند / ولي چون به نزديک مادر رسيد / بجز سر ز مادر عضوي نديد / بزد غرشي کوه از اين ماجرا / به آتش بپوشاند اين صحنه را *
* راوندي *
هر گونه پيشنهاد و انتقاد در مورد سروده ام بلامانع است .
* راوندي *
من جايي نخونده و نشنيده بودم ... حالا اين شعر شبيه آن است يا اينکه خودش است ؟
* راوندي *
با اجازه دوستان ... تا بعد ...
* راوندي *
ممنون از دوستان خوبم براي بازنشر و علاقه منديشان @};-
* راوندي *
*آبروي اهل ايمان از دعاي مادر است*
شبر
حافظا :)
* راوندي *
*خدمت مادر نمودن چون جهاد اکبر است *
* راوندي *
لطف عالي مستدام جناب شبر @};-
شبر
:) @};-
* راوندي *
*وقتيکه بپاي مادر پيرت نشستي و اون يک داستان رو دهها بار برات تعريف کرد و تو هر دفه طوري رفتار کردي که انگار براي بار اولته که ميشنوي ذره اي از حق مادرت رو ادا کردي *