پيام
+
چرچيل داشت با تاکسي بسمت ايستگاه راديو براي سخنراني مي رفت
وقتي رسيدند به راننده گفت : نيم ساعت اينجا صبر کن من برميگردم
راننده گفت : نميتونم صبر کنم بايد زود برم خونه سخنراني چرچيل رو گوش کنم
چرچيل از اين حرف راننده تاکسي خوشش اومد و يک اسکناس ده پوندي به او داد
راننده تاکسي : گور باباي چرچيل تا صبح هم بخواي اينجا منتظرت ميمونم :D
* راوندي *
98/4/19
* راوندي *
{a h=goldenrose}دهکده موسيقي{/a} :D امان از بي پولي :)
هما بانو
:)
ماهتاب 💙
:)
رايحه ي انتظار
:)
عارفانه هاي يک دوست
اين حکايت امروز ماست يمان به عمل از دست رفت :-o
* راوندي *
{a h=tala1baft}طلابافت{/a} :)
* راوندي *
{a h=rayeheentezar96}رايحه ي انتظار.مطهره{/a} :)
* راوندي *
{a h=pershang}عارفانه هاي يک دوست{/a} واقعا که همينطور هست
* راوندي *
{a h=mobarez10}مبارز..{/a} اينجا ديگه سياست چرچيل کار دستش داد :) حالا اينجا نميشه گفت ، اگه بگيم راننده يک فحش به چرچيل داد خنده دارترم ميشه :D
* کميل *
اين روايت ها از کجا مي ياد ، سندي چيزي هست يا همين طوري يکي داستان سرايي کرده ؟ :)
* راوندي *
{a h=hizbolah} کميل {/a}بنظرم داستان سرايي باشد که راديو صبا براي مخاطبينش مطالب طنز را برميگزيند . :)